آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض ..

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض ..

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست...

بی تو

هیچ روزی را

زندگی نمیکنم

و هیچ

شبی را

به مهتاب

خیره نمیشوم

بی تو

فقط

کنار دلم

می نشینم

و نبودنت را

ضجه میزنم

در

نهایت خنده هایم...

ای یار

آسوده بخواب

دیگر بند گهواره ی شبانه ام را

از نفست باز کرده ام

سهم من از تو

همان نباید هاست...

گرخدا بنده نوازست

به خلقم چه نیاز است

می کشم ناز یکی

تا به همه ناز کنم..

گاهی دلش می خواهد

بهانه های الکی بگیرد

به هوای آغوش تو

شانه های تو........

که بعد تو

آرام

خیلی آرام

در گوشش زمزمه کنی:

ببین من عاشقتم...

این روزها باید مثل کلاغ باشی ....
باید عادت کنی بدون اینکه دوستت داشته باشند زندگی کنی ....

و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ كه بر دريچه گذر داشت، با دلم ميگفت:

نگاه كن تو هيچ پيش نرفتى تو فرو رفتى...

در روزهایی که دلم شکسته بود یاد حرفهای "پدر ژپتو" افتادم که میگفت: پینوکیو !

چوبی بمان... آدم ها سنگی اند... دنیایشان قشنگ نیست...

شب و ويرانه، آرى من اين ويرانه هارا دوست مىدارم و اين هوهو و حق حق را،

همين آرى، همين آرى، شب مطلق، شب وويرانه ى مطلق و شايد هر چه مطلق را...

گــاهی تنهــــایی آنقــــدر قیمتــــ دارد که دربــــ را بــــاز نمی کنــم

حتـــی برای “تـــو” که ســــالها منتظــــــر در زدنتــــ بودم . . .

مستم از باده ،که مستی هم بلاست
باده ی عاشق زهر باده جداست
بی وفا ، مستی مگر از باده ی عشقت نبود
کین چنین دل را شکستی،
کین شکستن هم خطاست...