این روزها که می گذرد

یک ترانه تلخ

قصه ی تنهایی های مرا می سراید

سمفونی گوش خراشی است

روزهاست پنبه دگر فایده ندارد

باید باور کنم...

تنهایم...

نفس مى کشم تا به جاى مرده ها خاکم نکنند!

اینگونه است حال من،

چیزى نپرس...

آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض ..

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض ..

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست...

حکایت ما آدم ها …

حکایت کفشاییه که …

اگه جفت نباشند …

هر کدومشون …

هر چقدر شیک باشند …

هر چقدر هم نو باشند

تا همیشه …

لنگه به لنگه اند …

کاش …

خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …

جفت هر کس رو باهاش می آفرید…

تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …

به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…

معشوق من!

کاش من و تو

دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم

تنگ در آغوش هم

خوابیده در قفسه ھای کتابخانه ای روستایی

گاهی تو را

گاهی مرا

تن ها به سبب تشدید دلتنگی هایمان

به امانت می بردند

معشوق من!

کاش می دانستم

پشت آن جلد کهنه چه چیزی را پنهان می داری

که همواره

خواب مرا

بر می آشوبد

شاید آخر قصه را...

بی تو

هیچ روزی را

زندگی نمیکنم

و هیچ

شبی را

به مهتاب

خیره نمیشوم

بی تو

فقط

کنار دلم

می نشینم

و نبودنت را

ضجه میزنم

در

نهایت خنده هایم...

ای یار

آسوده بخواب

دیگر بند گهواره ی شبانه ام را

از نفست باز کرده ام

سهم من از تو

همان نباید هاست...

گرخدا بنده نوازست

به خلقم چه نیاز است

می کشم ناز یکی

تا به همه ناز کنم..

گاهی دلش می خواهد

بهانه های الکی بگیرد

به هوای آغوش تو

شانه های تو........

که بعد تو

آرام

خیلی آرام

در گوشش زمزمه کنی:

ببین من عاشقتم...

این روزها باید مثل کلاغ باشی ....
باید عادت کنی بدون اینکه دوستت داشته باشند زندگی کنی ....

به انتظار ایستاده ام رفتنم را

و میخوانم غزلی را که پایانش خداحافظیست

آری، همین زندگیست...

خدايا آلودگي آدم ها از حد گذشته...دنيا رو چند روز تعطيل نميكني؟!

كسي چه مي داند ؛

شايد اين جهان ،

جهنم سيّاره اي ديگر باشد...

دنیا ۲ روز است ٬ یک روز با تو و یک روز بر علیه تو

روزی که با توست مغرور مباش ٬ روزی که علیه توست صبور باش . . .

خدایا لطفا برو و به بعضی از آنهایی که ایمان آورده اند

یاداوری کن که تو خدا هستی نه آنها!!!!!!!!!

به همه عشق بورز ...

به تعدادكمی اعتمادكن ....

و به هچ كس بدی نكن...

پروانه ی نــــگاه ِ تو

بُرد به یک غمزه دلـــــم را

تو بگو چــــه کنم من

با دل ِ رفته!؟

نــامــت را...

خــاطـراتــت را...

بــو سـه هـایــت را...

و

لـمـس ِ حـس ِ بــودنـت را...

هـمـه ُهـمه را ، بــه دسـت سـرد بــاد سپـُـردم!

یــــادم تـــو را فـــــــرامــــــــوش...

تمـــــام شــــهر از بــس عــاشقــی كـــردنــد قهــارنــد .

مـن امــــا نــاشیــانــه "دوستت دارم"

فدايت اي گل زيباي هستي

نمي دانم كجا بي من نشستي

قشنگيهاي فردايم تو هستي

يگانه گنج دنيايم تو هستي

نه من می توانم کاری بکنم

نه تو

زخم با خنجری که رو به اوست

چه کند؟

سر می اندازم کلاف " خیال بافی " ام را

می بافم

می بافم

به " کوری چشم گره ها " ,

" نقش " تو را خواهم بافت...

ساده لباس بپوش! ساده راه برو!

اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!

زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند!

برای درهم شکستن غرورت!!!

تمــــامـہ اکسیـــژنـهـای دُنـــیا را هَمــ بیاورنــد


بــه کارَم نمیـــآیــد ..


مـَن پـُــر از هـواے تـــو ام !

نیستیم... !

به دنیا می آییم عکس ِ یک نفره می گیریم !

بزرگ می شویم ، عکس ِ دو نفره می گیریم !

پیر می شویم ، عکس ِ یک نفره می گیریم ...

و بعد دوباره باز نیستیم ...

ای کاش دلهایمان مثل چشم هایمان بود تا که از کسی بدی میدیدی از چشمت

میفتاد ای کاش از دلهایمان میفتاد...

چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

اتش عشق تو خاکستر کرد؟

عشق یعنی عشق بازی با چمن

گفتگو با لاله و با یاسمن

عشق یعنی مثل آب آبی شدن

هرشبی با گریه مهتابی شدن

عشق یعنی جوشش می درسبو

مستی ودیوانگی بی های وهو...

ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است / ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست . . .

حق با تو بود

باید دلم را پس بگیرم

دست های من

خالی تر از این حرفهاست

پشت سرت را فراموش کن

برو و آسوده باش

کسی به سنگها

تهمت عشق نمی زند…